پست‌ها

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

شب فراق که داند که تا سحر چند است

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

الا ای آهوی وحشی کجايی

عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست

سلسله‌ی موی دوست، حلقه‌ی دام بلاست

یارا بهشت صحبت یاران همدم است

یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن

ساقیا بده جامی، زآن شراب روحانی

ساقی بده پیمانه‌ای زآن می که‌ بی خویشم کند

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم