پست‌ها

من بدین خوبیّ و زیبایی ندیدم روی را

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

امروز سرمست آمدم تا دیر را ویران کنم

مایه‌ی اصل و نسب در گردش دوران زر است

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه‌ اش با من

خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را

واعظی پرسید از فرزند خویش

داغ سودای تو دارد، دل دیوانه‌ی ما

اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست - سعدی

یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا