پست‌ها

مایه‌ی اصل و نسب در گردش دوران زر است

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه‌ اش با من

خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را

واعظی پرسید از فرزند خویش

داغ سودای تو دارد، دل دیوانه‌ی ما

اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست - سعدی

یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

شب فراق که داند که تا سحر چند است

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

الا ای آهوی وحشی کجايی